SöySəl Evi--- خانه شعر تركي

ناظم حكمت شاعربزرگ ومبارزتركي گزيده ها و پژوهشها (صباح)

یکشنبه 1 مرداد 1391
+0 به یه ن
ناظم حكمت شاعربزرگ ومبارزتركي  گزيده ها و پژوهشها (صباح)

جهان رؤياهاى شاعر، جهانى است پنهان، جهانى كه نمى توان آن را به سادگى ديد، لمس كرد يا بر آن نامى گذاشت. اما نمودهاى اين «جهان» وقتى در نوشتار (شعر) او حس و ديده مى شود، ديگر دور از دسترس نيست، رؤياهاى ما، دلگرمى ها و اميدهاى ما هستند و دريچه هايى كه مى توانيم با آن به اطراف بنگريم و اميدوار باشيم. اما جهان شاعر، هميشه به يك شكل پديد نمى آيد، رويدادها و حوادث، غم ها و شادى ها، بودها و نبودها، حسرت ها و... مجموعه عواملى هستند كه بخش هايى از جهان شاعر را تشكيل مى دهند. در جهان شعر معاصر و در همسايگى سرزمين مان شاعرى متولد مى شود كه روزگار زيستن اش را صرف رسيدن به هدفش مى كند، او مى نويسد براى آزادى و استقلال سرزمين اش.
استعمار و استبداد، سلطه فاشيزم، ديكتاتورى و فضاى خفقان كشورش را اشغال كرده اند و ناظم حكمت نمى تواند از اين پديده ها به آسانى بگذرد و آن را ناديده بگيرد. پس مى نويسد و اين نوشتن حوصله زمامداران وقت سرزمين اش را سرمى برد. از اين به بعد بارها او را به دلايل مختلف دستگير مى كنند. در يكى از اين بازداشت ها كه متعلق به زمانى است كه او بيكار بوده و تازه در مجله «ماه مصور» كارى پيدا كرده بود او را به اعدام محكوم مى كنند. ناظم حكمت از زندان، نامه اى به خواهرش مى نويسد و مى گويد كه در ادعا نامه دادستان برايش حكم اعدام تقاضا شده اما جرم هايى كه به او نسبت داده اند به او ربطى ندارد. در واقع مسأله اصلى همان است كه يك روز «ناظم حكمت» به مادرش مى گويد. ناظم در نامه اى به مادرش مى نويسد: «بزرگترين مشكل اين است كه نام من «ناظم حكمت» است، اما من به اين نام افتخار مى كنم.» آرى اين گونه است كه نام ناظم حكمت ديگر اين قدر اعتبار اجتماعى دارد كه دولت كشورش نمى تواند او را ناديده بگيرد. ناظم حكمت هم شاعرى نيست كه با استعمار و استبداد كنار بيايد.
«حكمت» ۲۷ ساله با دو حبس ۲۰ و ۱۵ ساله به ۳۵ سال زندان محكوم مى شود. بدون جرم قطعى و معلوم! سرانجام با تغييرات در حكم و جابه جايى قوانين اين احكام تا ۲۸ سال تقليل مى يابد و ناظم حكمت شاعر آزادى به زندان مى رود. او در اين ايام روزگار سختى را مى گذراند اما چاره اى نيست پس جهان رؤياهايش را از زندان و ديوارهاى بلندش به بيرون مى فرستد و آزادانه در جهان خارج به كند و كاو و زيستن ادامه مى دهد. پس از مدتى اما با به پايان رسيدن جنگ جهانى دوم كه دنيا شكل ديگر مى يابد و فاشيزم در دنيا به نابودى كشيده مى شود در حالى كه ديگر دشمنان «ناظم حكمت» از مرده متحرك شدن او يقين حاصل كرده اند و در جهان خارج هم به ظاهر نامى از او نيست.گروه هاى مختلفى تلاش مى كنند تا پرونده او را دوباره به جريان بيندازند و اين اتفاق هم مى افتد. سرانجام با اتفاق هايى كه در مجلس تركيه رخ مى دهد، لايحه اى تصويب مى شود كه به همه مجرمان عفو عمومى بخورد و واضح است كه ناظم حكمت هم شامل اين عفو خواهد شد، با اين كه دشمنان شوكه شده او مشكلاتى بر سر تصويب اين لايحه ايجاد كردند اما سرانجام «ناظم حكمت» پس از ۱۳ سال از زندان آزاد شد همراه با بيمارى قلبى و ذات الريه اى كه سال ها او را عذاب مى داد.
در اين سال ها ناظم حكمت شعر سرود، شعرهايى براى آزادى و انسانيت. روزگارى كه او در زندان بود وقتش سراسر صرف شنيدن حرف هاى انسان هايى شد كه به دلايل گوناگون در زندان به سر مى بردند، آنهايى كه حرف هاى زيادى براى گفتن داشتند و نمى دانستند چگونه بايد آن را به گوش همگان برسانند، ناظم حكمت حرف آنها را مى شنيد و در جهان رؤياهايش آن را براى ذهن هاى آگاه ديگر مى سرود. دغدغه ضداستعمارى «حكمت» و درون مايه هاى مردمى اى كه شعر او از آنها برخوردار بود، وضعيتى براى نوشته هايش پديد مى آورد كه هم عوام را علاقه مند مى كرد هم خواص را.
يكى از ريشه هاى مردمى شعر «حكمت» ترانه هايى بود كه «عاشيق»هاى ترك مى خواندند، اين عاشيق ها كه بخشى از فرهنگ فولكلور تركيه محسوب مى شوند تأثير بسزايى در شعر «حكمت» داشتند و اين تأثير در شعر او بر مردم عوام است كه نشانه هاى خود را به منصه ظهور مى رساند. بخش ديگرى از تأثيرگذارى شعر «حكمت» بر سبك و سياق ادبى او وابسته است. شعرى كه او مى سرايد ادامه سنت ادبى ادبيات تركيه نيست يا دست كم ادامه تام و تمام آن نيست و سنت ادبى تركيه به نوعى درگير مستقيم با ادبيات ايران و عرب بوده و وجه تمايز قابل توجهى نداشته است اما ناظم حكمت به شعر تركيه تشخص ادبى ويژه اى مى دهد و به نوعى نگاه معاصر جهان شعر را به ادبيات شعرى تركيه تغيير مى دهد. ناظم حكمت شاعرى كه فرهنگ سرزمين اش را با نگاه دقيق و موشكافانه و در عين حال متعهد بارورتر كرد پس از آزادى از حبس دانست كه او را اين گونه آزاد نخواهند گذاشت.
پس از آزادى اش به او گفتند بايد به خدمت نظام وظيفه برود و او كه حدود پنجاه سال داشت، دانست كه اين دسيسه اى است براى از بين بردنش و چون در آن سن و سال نه توان مقابله داشت نه حوصله درگيرى، تصميم گرفت از سرزمين اش كوچ كند. دسيسه دشمنانش اين بود كه او را به خدمت سربازى در منطقه اى بد آب و هوا ببرند و در آنجا او را از بين ببرند يا شايد او خود به خود به دليل بيمارى هايش از بين برود. ناظم حكمت كه در پليس دريايى تركيه خدمت كرده بود و ديگر خدمت سربازى براى او قانونى نبود از همسر و پسرش - محمد - خداحافظى كرد و از تركيه مهاجرت كرد. سفر او سيزده سال به طول انجاميد، سفرى كه از دريا شروع شده بود و سپس با يك كشتى رومانيايى به روسيه ختم شده بود. ناظم حكمت در اين ۱۳ سال به كشورهاى زيادى رفت، شعر خواند و سخنرانى كرد در همين ايام بود كه در فستيوال جوانان برلين با «پابلو نرودا» شاعر شيليايى آشنا شد همو كه پس از مرگ ناظم حكمت مرثيه اى دردناك براى او سرود، سرانجام شاعر آزادى سرزمين تركيه در سال ۱۹۶۳ در مسكو درگذشت و شعرش سرود جاودانگى او را تا هميشه در جان ها خواهد دميد.

ناظم حكمت، شاعر آزاديخواه جهان سومي است كه با كمك بخش فرهنگي كشورهاي بلوك شرق سابق، شاعري جهانوطن نام گرفت و دهها جايزه دريافت نمود و درصدها كنفرانس صلح و عدالت و آزادي خواهي شركت نمود. ودرحاليكه در اروپا خيابانها و مكتبها به نامش گذاشته شد ، تاچند ماهي قبل ازمرگ، داراي مليت خاصي نبود و مجبورشد درآخرين لحظات، براي خود و پسرخردسالش از كشور لهستان تقاضاي مليت و پاسپورت نمايد.

اودر مقدونيه زمان دولت عثماني از پدري ترك و مادري با اجداد اروپايي بدنيا آمده بود. سه نسل پيشين مادري وي ريشه : لهستاني، آلماني و فرانسوي داشتند. ناظم حكمت همچون نيمايوشيج پدر شعر نو تركيه بود، - همچون صمد بهرنگي كوشيد تا در روستاها به آگاهي نسل جوان بپردازد، - همچون بيژن جزني، يكي از زندانيان مقاوم، مبارز و روشنگر زندانهاي مخوف تركيه بين سالهاي ۱۹۳۸- ۱۹۵۰ گرديد، - و همچون بزرگ علوي، نماينده ادبيات بخشي از رنجبران خاورميانه در كشورهاي بلوك شرق سابق شد؛ گرجه او بسيار فعالتر، مشهورتر و مستقيما سياسي تر از علوي بود،- او همچون پاره اي از توده هاي جهان سوم، بارها ساختمانهاي نرم و گرم مسكو را ترك نمود و براي ادامه مبارزه به تركيه برگشت، و خطر و تحمل زندان، شكنجه و اسارت نمود، و سرانجام براثر ناگواري هاي سالها ي دوران اسارت، در سن ۶۱ سالگي در تبعيد درگذشت. گرچه اودر نيروي دريايي تركيه، دوره ناخدايي ديده بود، با اطاعت كوركورانه ارتش غيرمردمي، همكاري ننمود.اودر سال ۱۹۰۲ درشهر سالونكي بدنيا آمد و در ۲ سالگي به شهر آله پو در تركيه امروزي رفت، جايي كه پدر بزرگش، محمدناظم پاشا، فرماندار ايالتي بود. پدر او ، حكمت ناظم باي يا( بيگ)، كارمند وزارت امورخارجه دولت عثماني دراستانبول بود. نام تنها خواهر او ، سميه و نام مادرش ، سليله يا جليله بود. مادر وي آنزمان يك پلانتاژ درخت هاي بيد و سپيدار به ارث برده بود. درسال ۱۹۰۸ جنبش “تركهاي جوان“ خلاف خواسته عبدالحميد دوم،پادشاه وقت، موفق شدند كه قانون مشروطه ۱۸۷۶ را دوباره عملي نمايند.بعداز سقوط عبدالحميد دوم در سال ۱۹۰۹، پدربزرگ ناظم حكمت، بازنشسته و به استانبول فرستاده شد. تركهاي جوان بعد از دوسال شكست خورده و حكومت رااز دست دادند.
ناظم حكمت اولين اشعارش را در سن ۱۱ سالگي سرود. از ديگر حوادث دوران كودكي او جنگ جهاني اول و پيروزي انقلاب اكتبر ، و جدايي پدر و مادراش از همديگر بودند.اودر۱۶ سالگي وارد نيروي دريايي تركيه شد ولي بدليل بيماري و سركشي، دائم تحت نظر بود. اولين مجموعه شعر او ( جنگل سروها)درسال ۱۹۱۸ منتشر شد. در اين سال تركيه از طريق نيروهاي خارجي تقسيم گرديد و دولت عثماني تا سال ۱۹۱۹ قدرت خودرا از دست داد. در اين سال آنكارا به تسخير مصطفي كمال آتاتورك درآمد.و در سال ۱۹۲۰ نخستين نمايشنامه اويعني ( كرسي) منتشر گرديد. در همين سال اولين گنگره حزب كمونيست تركيه به رهبري مصطفي صوفي در باكو تشكيل شد.بعد از آشنايي ناظم حكمت با كمونيستها، او از طريق ترابوزان و باكو به مسكو رفت و در دانشگاه “ زحمتكشان خاورميانه“ به تحصيل پرداخت.
در ۲۸ ژانويه همين سال، مصطفي صوفي و ۱۴ عضو حزب كمونيست تركيه در درياي ترابوزان از طرف ماموران دولت تركيه بقتل رسيدند. در سال ۱۹۲۲ يونان در جنگ با تركها شكست ميخورد و مرزهاي امروزي تركيه تثبيت ميگردند، و آخرين سلطان عثماني يعني محمد ششم، از كاربركنارميشور. حزب كمونيست تركيه از آن تاريخ تاكنون يعني ازسال ۱۹۲۲ ممنوع اعلان ميشود. درسال ۱۹۲۴ از ناظم حكمت دعوت ميشود كه بعنوان نماينده خلقهاي خاورميانه بطور سنبليك چند روزي به نگهباني از جسد لنين بپردازد. در بازگشت به تركيه او با زني بنام نزهت آشنا ميشود. كتاب “ترانه خورشيد نوشان “ او منتشر ميگردد.با آغاز اصلاخات مصطفي كمال آتاتورك، نظام خليفه گري ممنوع اعلان ميشود. ناظم حكمت بدليل خطرهاي ترور و دستگيري به شوروي فرار ميكند و بعد از آشنايي با ماياكوفسكي و ديگر فوتوريستها، ۲ نمايشنامه خود يعني : ۲۸ ژانويه و اهرام را منتشر مينمايد. دوستي او با زني بنام لنا آنوشكا آغاز ميشود. در سال ۱۹۲۸ حين بازگشت ناطم حكمت به تركيه،او در مرز دستگير شده و۸ ماه درزندان بسر ميبرد. نامزد او لنا آنوشكا چون ويزا دريافت نميكند در آنطرف مرز براثر ابتلا به بيماري وبا ميميرد.
درباكو اولين مجموعه شعر ناطم حكمت منشر ميگردد. در بين سالهاي ۱۹۲۹- ۱۹۳۱ نمايشنامه “اسكلت سر“ و دو كتاب: شهر لال و ۸۳۵ جمله ،از او منتشر ميگردند. . در سال ۱۹۳۲ بعد از مرگ پدر،او با زني بنام پيرايه ازدواج ميكند. دو كتاب “ چرا بنريه خودكشي نمود؟“ و “ تلگراف شبانه“ و نمايشنامه “ خانه مرده“ او به زير چاپ ميروند.او درسال ۱۹۳۳ مجددا دستگير وتاسال ۱۹۳۵ در زندان مشهور بورسا، به بند كشيده ميشود . كتاب شعر حماسي او يعني “ شيخ بدرالدين، مبارز و عدالتخواه “ منتشر ميشود. ۱۹۳۵ بر اثر عفو عمومي آزاد ميشود . سه كتاب : نمايشنامه فراموش شده ، نامه هايي به تارانتا- بانو ، و خون سكوت ميكند ، به زير چاپ ميروند. ناظم حكمت در سال ۱۹۳۷ بدليل جنگ داخلي اسپانيا به حمايت و گردآوري كمك براي مبارزان جمهوريخواه ميپردازد .و در سال ۱۹۳۸ دستگير و به اتهام پخش اشعارش درميان ملوانان نيروي دريايي، به ۲۸ سال زندان! محكوم ميشود .
او تا سال ۱۹۵۰ در زندانهاي گوناگون : استانبول، چانكيري، و بورسا، بسر ميبرد. و سرانجام با كمك يك افشاگري مطبوعاتي جهاني از خارج و اعتصاب غذاي مرگ و زندگي او در داخل، بعد از ۱۲ سال از زندان آزاد ميگردد.او بعد از آزادي با زني بنام منور، يعني يكي از خويشاوندانش، همخانه ميشود كه از سال ۱۹۴۸ به ملاقات او در زندان ميرفته.
او در اين سال از پيرايه طلاق گرفته و از منور صاحب پسري بنام محمد ميشود.با اينكه ناظم حكمت به بيماري قلبي دچار است، دعوت به ارتش ميشود و لي حكمت احتمال توطئه اي براي قتل خود را درآن دعوتنامه ميبيند و واز طريق درياي سياه دوباره به شوروي فرار ميكند، دولت تركيه از او سلب مليت نموده و در شوروي از او به عنوان قهرمان خلقها و زندانهاي مرگ آورآسيا، استقبال ميشود. اودر شهر پراگ به دريافت جايزه صلح مفتخر ميشود و در چند كنگره ادبي، فرهنگي و صلح خواهي شركت مينمايد. درسال ۱۹۵۳ نمايشنامه “آدمي عجيب“ او جايزه صلح لنين را از آن خود ميكند.
او در سال ۱۹۵۸ به پاريس سفر مينمايد؛ جايي كه قبلا پاره اي از اشعارش منتشر شده و سارتر و آراگون اورا ميشناسند. قبل از فرار از تركيه، كتابهاي : حماسه جنگ آزادي بخش، كتاب ۵ جلدي چهرههاي انسان، نمايشنامه افسانه عشق، يوسف در مصر، و ترجمه جنگ و صلح تولستوي، از او منتشر شده بودند. ناظم حكمت در سال ۱۹۵۹ با زني بنام ورا تولياكوا ازدواج ميكند. نمايشنامه شمشير دموكلس او در اين سال به زير چاپ ميرود.در سال ۱۹۶۳ او رمان اتوبيوگرافيك “ آدم رمانتيك“ را به پايان ميرساند. بعد از مرگ در اين سال ،اورا در قبرستان مشاهير تاريخ، در مسكو به خاك مي سپارند.



بؤلوم : ناظم حكمتAN-TR
یازار : ائشيلداق


بلاگا گؤره



    شعر توركي- خانه شعر توركي-شاعران و اديبان تورك-بيوگرافي شاعران تورك-زندگي نامه شاعران تورك-سويسل-
    شعر تركي-خانه شعر تركي-شاعران و اديبان ترك-بيوگرافي شاعران ترك-زندگي نامه شاعران ترك-

بؤلوم لر

سون یازیلار

باغلانتی لار

یولداش لار

آرشیو

ایمکان لار

سایغاج