مرحوم استاد بيضاي اردبيلي :

مرحوم استاد بيضاي اردبيلي :
بيضاي اردبيلي در سال 1268 ه.ق برابر با 1226 شمسي در محله سليمانشاه كوچه اسماعيل بيگ قديم ( خيلبان بيضاي كنوني ) پا به عرصه حيات نهاد خانه وي تا اين اواخر پا برجا و به بيضاء حياتي معروف بوده است .
از وقايع دوران كودكي و نوجواني او اطلاعات دقيقي در دست نيست . والدينش چه كساني بودند ؟ معلمين و استاداني كه در تربيت او همت گمارده اند كيانند ؟ در چه سالي ازدواج كرده يا چه حوادثي در مسير زندگي بر او گذشته است ، همه و همه براي ما مجهول است .
با مروري كوتاه به مجموعه آثاري كه از وي بدست آمده مي توان ادعا كرد كه بيضاء در تفسير قرآن شريف ، نهج البلاغه ، ديوانها و آثار گرانمايه متقدمين از قبيل سنايي ، عطار ، خاقاني ، سعدي ، حافظ ، مولوي ، فضولي و ساير قلمداران والا مقام عرصه شعر و ادب و عرفان مطالعات عميقي داشته ، در كنار اين ذخاير و گنجينه هاي فنا ناپذير ، علوم بيان و كلام ، عروض و بديع قافيه ، فلسفه و منطق و النهايه آنچه را كه در پرورش روح بلند يك شاعر عارف ضرورت دارد به خوبي فرا گرفته است .
شغلش كلاه دوزي بود و در راسته بازار اردبيل – آنجا كه بازار كلاه دوزان فعلي قرار دارد دكان داشت . (اين دكان در جريان خيابان كشي از بين رفته است )
در كنار اين كار ، گاه گداري به تجارت پوست بره مي پرداخت . از شهرهاي بخارا ، باكو ، تهران ، زنجان و شايد از عراق و شام پوست بره خريداري كرده ، در آذربايجان به فروش مي رسانيد و از اين طريق امرار معاش مي كرد .
مي گويند مرحوم بيضاء به دليل احاطه به علوم اسلامي و مسائل فقهي ، گاهي اوقات وكالت اشخاص را قبول و در دعاوي مطروحه در محاكم ، از حقوق موكلين خود دفاع مي كرده است .
هر گاه از كار طاقت فرساي روزانه خسته مي شد به پاتوق دائمي خود كه قهوه خانه ايي كوچك در عالي قاپو بود ميرفت . به سياق مردان قديم ، چپقش را چاق مي كرد چند چايي قند پهلو مي نوشيد و هم در آنجا كاغذ و قلم بر مي گرفت و ذهنيات خود را در قالب شعر بر عرصه اوراق مي ريخت . نقل يكي از خاطرات شيرين استاد خالي از لطف نيست :
در بافت قديم اردبيل كه هنوز از خيابان كشي هاي امروزي خبري نبود ، بين ميدان عالي قاپو و كوچه محمديه نهري جاري بود و دو سوي آن گذرگاه و محل تردد مردم در نبش ميدان عالي قاپو ، بر روي نهر مزبور ، پلي بود و روي پل ، قهوه خانه ايي كه بوسيله مردي خوش ذوق به نام مشهدي بايرام ( سردسته زنجير زنان عالي قاپو ) اداره مي شد .
صاحب قهوه خانه نقل كرده است كه در يكي از روزهاي اواخر پائيز ، صبح زود از خواب برخواستم ، نماز را به جاي آوردم و به قهوه خانه آمدم . هنوز هوا تاريك بود و سوز سرما امان آدم را مي بريد در آن ساعت كسي در كوچه و بازار ديده نمي شد به قهوه خانه كه رسيدم چراغ را روشن كردم ، زغال بر افروختم و در آتشدان سماور ريختم تا آب جوش بيايد . در اين اثناء در باز شد و ميرزا صادق در حالي كه خود را در پوستين پيچيده بود وارد قهوه خانه شد . از ديدنش سخت شگفت زده شدم ، چرا كه استاد را هرگز در آن ساعت نديده بودم كه به قهوه خانه بيايد . پس از سلام و احوال پرسي گفتم :
ميرزا چه خبر از اين طرفها ؟
با صدايي لرزان و گرفته جواب داد :
شب خوابم نبرد هر چه تقلا كردم نتوانستم بخوابم . نيمه هاي شب برخواستم لباس بر تن كردم و از خانه زدم بيرون . در حاشيه رودخانه باليقلو قدم زنان به سوي پل هفت چشمه ( يئدي گوز ) روانه شدم . شبي سخت و ظلماني بود و هيچ ستاره ايي سوسو نميزد . ماه هم در درياي ظلمت غرق شده بود و رخ نشان نمي داد روي پل كه رسيدم ايستادم . سوز سرما وجودم را به شلاق بسته بود . آب رودخانه از دامنه هاي پر برف ساوالان با شور و هياهو مي آمد . امواج بر دوش هم سوار مي شدند و ديوانه وار خود را به صخره هاي كنار و پايه هاي سنگي پل مي كوبيدند و از هم پاشيده مي شدند گويي اين موجهاي جوشان و خروشان فرياد مي كشيدند و از ستم هايي كه جباران و دنيا پرستان بر مردان الهي و مستضعفان روا مي دارند زاري كنان شكوه مي كردند . من كه با دقت گوش فرا مي دادم ، راز دل موجهاي پر شور را دريافتم و آن يافته ها را در قالب شعري ريختم كه اينك برايت مي خوانم :
بير سوسوزدان قورويان لبلري سو ياد ائيلر
صبح اولونجا گجه ني ، سو اودي فرياد ائيلر
گزه ر آواره ، وورار ، باشيني ، داشدان داشه
ناله ائيلر دالي دان ذبح اولونان بير باشه
بلي لازم دي گره ك شيعه اولان آغلاشه
گرچي آغلاشماغا ، بيگانه لر ايراد ائلر
ديوان استاد با نام ( كلام بيضاي اردبيلي ) در 510 صفحه با يك پيشگفتار و سه مقدمه در خرداد سال 1374 چاپ و منتشر گرديد .
استاد بيضاي فقيد روز دوم محرم 1343 هجري قمري برابر با سال 1310 شمسي در زادگاه خود در سن 75 سالگي دعوت حق را لبيك گفت . جسمش در شهيدگاه بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي ( آرامگاه شهداي جنگ چالدران ) به خاك سپرده شد و روحش به ملكوت اعلي پيوست.
انشاا... اگر عمري بود در آينده تعدادي از اشعارش را جمع آوري و در قالب يك پست ارائه خواهم كرد از جمله اشعار زينب گئخه سي ، يدا... فوق ايديهم ، نور وجه ا... و .... (H.Y)
بؤلوم : بيضاي اردبيليAZ-TR
یازار : ائشيلداق